سعید حسینی؛ «قرمز»، پنجمین فیلم سینمایی هدیه تهرانی است. بازیگری که در سال ۷۵، با شمایلی سرد و سنگی، و با غرور و تَبختُری قاجاری، وارد سینمای ایران شد و به سرعت در آن زمان، تبدیل به بزرگترین شمایلِ زنِ مُدرنِ شهریِ سینمای پس از انقلاب گشت. بازیگری که تصویر رسمیِ صداوسیما و سینمای دههی ۶۰ ایران از «زن» را، فروپاشید.
صداوسیما و سینمایی که آنزمان، زنِ مطلوبشان، زنِ محصور در آشپزخانه بود. یک زنِ آرام و خاموش. یک زنِ منفعل و تحتِ تاثیر. یک زن گوش به فرمان. هدیه تهرانی اما چه در سلطان و شوکران و قرمز و کاغذ بیخط، و چه حتی در دنیا و آبی و پارتی و...؛ یک ویژگی مشترک داشت: «او، جنسِ اول بود». نقش زنانی را ایفا کرد، که حصر در آشپزخانه نبودند. قاطع بودند. تحت تاثیرِ مردان نبودند. زنانی که جنسِ دوم نبودند.
.
صداوسیما و سینمایی که آنزمان، زنِ مطلوبشان، زنِ محصور در آشپزخانه بود. یک زنِ آرام و خاموش. یک زنِ منفعل و تحتِ تاثیر. یک زن گوش به فرمان. هدیه تهرانی اما چه در سلطان و شوکران و قرمز و کاغذ بیخط، و چه حتی در دنیا و آبی و پارتی و...؛ یک ویژگی مشترک داشت: «او، جنسِ اول بود». نقش زنانی را ایفا کرد، که حصر در آشپزخانه نبودند. قاطع بودند. تحت تاثیرِ مردان نبودند. زنانی که جنسِ دوم نبودند.
.
بنگرید به این سکانس مهم و جریانسازِ «قرمز». هدیه تهرانی در این سکانس، حتی زمانی که به دادگاه پناه آورده برای طلاق، و میخواهد قاضی را راضی کند برای حمایت از او، باز در فرم بازیاش، و ایضاً در لحنِ کلام و نگاهش، هیچگونه عجز و لابهای دیده نمیشود. تُنِ صدای هدیه تهرانی در این سکانس، نه بالا میرود و فریاد میشود، و نه ذرهای پایین میاید تا احساس برانگیزد.
او همچون همیشه، روی یک تُنِ صدا، و حتی روی یک ریتم و لحن و آهنگ، با کمترین تغییرِ لحنِ در ساختارِ جملات نسبت به یکدیگر، گام برمیدارد و سکانسی را شکل میدهد که در انتها، تبدیل به یک کلّ منسجم میشود. در این سکانس، بیش از هرچیز، نمای بستهی هدیه تهرانی نمایان است. سیمایی که نه برافروخته میشود، نه ملتمس و متاثر. خطوطِ این صورت، هچون خطوطِ لحن و صدایش، یک خطّ مشخصِ نامرئی را طی میکند. یک خطّ مشخصِ نامرئی که زن را، کاراکتری سخت و شکستناپذیر مینَمایانَد. کاراکتری که بازیگرش، برای به فعلیّت رساندن نقش و ترسیم این فضا، بیش از تکیه بر تکنیک و هوشیاریِ خودآگاهش، به ذاتِ کاریزما و جوهرهی وجودِ خود تکیه میزند. به ناخودآگاهِ خود. به آنجایی که نمیگذارد این بازیگر -این زن-، هیچگاه، تبدیل به جنسِ دوم شود.
https://cinemaideal.ir/vdch.mnit23niqftd2.htmlاو همچون همیشه، روی یک تُنِ صدا، و حتی روی یک ریتم و لحن و آهنگ، با کمترین تغییرِ لحنِ در ساختارِ جملات نسبت به یکدیگر، گام برمیدارد و سکانسی را شکل میدهد که در انتها، تبدیل به یک کلّ منسجم میشود. در این سکانس، بیش از هرچیز، نمای بستهی هدیه تهرانی نمایان است. سیمایی که نه برافروخته میشود، نه ملتمس و متاثر. خطوطِ این صورت، هچون خطوطِ لحن و صدایش، یک خطّ مشخصِ نامرئی را طی میکند. یک خطّ مشخصِ نامرئی که زن را، کاراکتری سخت و شکستناپذیر مینَمایانَد. کاراکتری که بازیگرش، برای به فعلیّت رساندن نقش و ترسیم این فضا، بیش از تکیه بر تکنیک و هوشیاریِ خودآگاهش، به ذاتِ کاریزما و جوهرهی وجودِ خود تکیه میزند. به ناخودآگاهِ خود. به آنجایی که نمیگذارد این بازیگر -این زن-، هیچگاه، تبدیل به جنسِ دوم شود.
cinemaideal.ir/vdch.mnit23niqftd2.html