فیلم کمدی ساختن در ایران را می توان با کار معدن و مشاغلی سختی از این قبیل مقایسه کرد چرا که شوخی با صنف های مختلف در آن با واکنش های گاه شدید مواجه شده و در آخر تنها چیزی که برای نویسنده و فیلمساز باقی می ماند، شوخی های جنسی است!
یک خط سیر ناامیدکننده در کمدی های سال های اخیر که دیگر ته دیگش هم در آمده اما همچنان مهمترین گزینه کمدی سازها برای جلب نظر مساعد مخاطب و گرم کردن گیشه ها به حساب می آید!
کاری که محمدحسین مهدویان هم در «شیشلیک» انجام داده و با وجود فاقد ارزش هنری بودن فیلمش قطعا در اکران عمومی با استقبال زیادی مواجه خواهد شد.
او در #شیشلیک که یک کمدی سیاه به حساب آمده و فیلمنامه اش دستپخت امیرمهدی ژوله است، به سراغ حاشیه تهران رفته و فضایی ناکجا آبادی را در آن خلق کرده که اهالی اش در فقر دست و پا می زنند. مردانی که در کارخانه پشم ایران مشغول کار بوده، ماه ها است که پولی دریافت نکرده اند و قوت غالبشان هم سیب زمینی است!
در چنین جهانی که مهدویان و ژوله خلق کرده اند، رئیس کارخانه اش هم کاریکاتوری از یک قدرت سوسیالیستی است که جز شعار چیز دیگری به کارگران خود نمی دهد. آشنایی دختر کوچک هاشم با پدیده ای به نام شیشلیک که آن را هم دختر دایی همسن و سالش به مدرسه آورده، نقطه عطف فیلمنامه شیشلیک محسوب می شود که فضای داستان و روابط میان آدم ها را تغییر داده و طنز سیاه آن را پررنگ تر می کند.
اعتراف پدر هاشم که قهرمان گرسنگی پنجاه سال پیش کارگرهای کارخانه محسوب می شود بابت دروغی که به پسرش در خردسالی گفته، حادثه محرک بعدی فیلمنامه به حساب می آید که زمینه را برای رسیدن به نقطه عطف دوم آماده می کند، مشکل مهمی که از فیلمنامه ژوله نشات گرفته و کل فیلم را تحت تاثیر قرار داده، شوخی های ضعیف و سطحی آن است که به سختی تماشاگری را که سینمای کمدی را بشناسد می خنداند.
در این بین حتی رضا عطاران و پژمان جمشیدی هم موفق نشان نداده و قادر به پر کردن خلاهای بسیار فیلم نیستند. در دو سوی بازی ها پژمان جمشیدی که بازی اش در این فیلم را می توان ضعیف ترین نقش آفرینی دو سه سال اخیرش به حساب آورد و از طرفی دیگر بازی روان و یکدست عباس جمشیدی فر که بسیار پخته و به جا از آب درآمده است را باید در نظر داشت.
مهدویان با «شیشلیک» که در روزهای منتهی به جشنواره هیاهوی رسانه ای بسیار پیرامونش ایجاد شده بود، نشان داد که شناخت درستی از سینمای کمدی نداشته و می تواند در گونه های دیگر فیلمساز بهتری باشد. https://cinemaideal.ir/vdcjfyevzuqei.sfu.html
یک خط سیر ناامیدکننده در کمدی های سال های اخیر که دیگر ته دیگش هم در آمده اما همچنان مهمترین گزینه کمدی سازها برای جلب نظر مساعد مخاطب و گرم کردن گیشه ها به حساب می آید!
کاری که محمدحسین مهدویان هم در «شیشلیک» انجام داده و با وجود فاقد ارزش هنری بودن فیلمش قطعا در اکران عمومی با استقبال زیادی مواجه خواهد شد.
او در #شیشلیک که یک کمدی سیاه به حساب آمده و فیلمنامه اش دستپخت امیرمهدی ژوله است، به سراغ حاشیه تهران رفته و فضایی ناکجا آبادی را در آن خلق کرده که اهالی اش در فقر دست و پا می زنند. مردانی که در کارخانه پشم ایران مشغول کار بوده، ماه ها است که پولی دریافت نکرده اند و قوت غالبشان هم سیب زمینی است!
در چنین جهانی که مهدویان و ژوله خلق کرده اند، رئیس کارخانه اش هم کاریکاتوری از یک قدرت سوسیالیستی است که جز شعار چیز دیگری به کارگران خود نمی دهد. آشنایی دختر کوچک هاشم با پدیده ای به نام شیشلیک که آن را هم دختر دایی همسن و سالش به مدرسه آورده، نقطه عطف فیلمنامه شیشلیک محسوب می شود که فضای داستان و روابط میان آدم ها را تغییر داده و طنز سیاه آن را پررنگ تر می کند.
اعتراف پدر هاشم که قهرمان گرسنگی پنجاه سال پیش کارگرهای کارخانه محسوب می شود بابت دروغی که به پسرش در خردسالی گفته، حادثه محرک بعدی فیلمنامه به حساب می آید که زمینه را برای رسیدن به نقطه عطف دوم آماده می کند، مشکل مهمی که از فیلمنامه ژوله نشات گرفته و کل فیلم را تحت تاثیر قرار داده، شوخی های ضعیف و سطحی آن است که به سختی تماشاگری را که سینمای کمدی را بشناسد می خنداند.
در این بین حتی رضا عطاران و پژمان جمشیدی هم موفق نشان نداده و قادر به پر کردن خلاهای بسیار فیلم نیستند. در دو سوی بازی ها پژمان جمشیدی که بازی اش در این فیلم را می توان ضعیف ترین نقش آفرینی دو سه سال اخیرش به حساب آورد و از طرفی دیگر بازی روان و یکدست عباس جمشیدی فر که بسیار پخته و به جا از آب درآمده است را باید در نظر داشت.
مهدویان با «شیشلیک» که در روزهای منتهی به جشنواره هیاهوی رسانه ای بسیار پیرامونش ایجاد شده بود، نشان داد که شناخت درستی از سینمای کمدی نداشته و می تواند در گونه های دیگر فیلمساز بهتری باشد. https://cinemaideal.ir/vdcjfyevzuqei.sfu.html
cinemaideal.ir/vdcjfyevzuqei.sfu.html