محمدسعید خزایی
مسعود کیمیایی کارگردانی همیشه مهم و جالب توجه در سینمای ایران بوده است. فیلمساز هفتادونه سالهای که بسیاری از منتقدان و سینمادوستان تعدادی از فیلمهای او را ستودهاند و برخی دیگر با تمام وجود مخالف نظرات و آثار کیمیایی بودهاند. اما تمام این افراد بر سیر نزولی کیفیت آثار وی طی دو دههی اخیر اتفاق نظر دارند و «خون شد» هم نتوانسته تغییری در این روند ایجاد کند. با نگاهی گذرا به سینمای کیمیایی با اطمینان خاطر میتوان گفت خلق دنیایی شخصی با قهرمانهایی کاریزماتیک همواره برای او بر فیلمنامهنویسی ارجحیت داشته است. حتی شیوهی دیالوگنویسی آثار او را هم میتوان تابع مستقیمی از ادبیات کوچه و بازار و به طور دقیقتر سبک زیستی جاهلمآبانه شخصیتهایش برشمرد تا آنچه اقتضای یک گفتوگوی سینمایی حکم میکند. این رفتار کیمیایی شکاف عمیقی میان مخالفان و موافقان او ایجاد کرده است.
البته به هنگام گفتوگو در رابطه با خون شد و چند اثر موخر کیمیایی شاید اشاره به چنین دوپارگی و اختلاف نظری صحیح نباشد؛ زیرا این فیلمها نه تنها قادر نیستند تغییری در نوع نگاه مخالفان فیلمهای او ایجاد کنند، بلکه به خاطر ناتوانی در ساخت قهرمانهایی دوستداشتنی و موقعیتهایی تأثیر گذار در کسب رضایت علاقهمندان به آثار این کهنهفیلمساز هم ناکام ماندهاند.
خون شد از میان آثار کیمیایی بیشترین شباهت را به «اعتراض» دارد. در هر دو فیلم قهرمانهایی را داریم که از زندان آمدهاند و با خانوادهای از همپاشیده مواجه میشوند و در پایان با رفتاری خشن و غیرانسانی در صدد گذر از مشکلاتشان برمیآیند. برادران روانی و ارتباط یکی از زنان نزدیک شخصیتهای اصلی با مردی فاسق، در فیلم اعتراض زن برادر و در خون شد خواهر، از دیگر تمهای مشابه این دو فیلم است. اما فارغ از این همسانیها، تأکید بیش از حد بر خشونت بهعنوان تنها راهکار عملی و موجود در مواجههی انسانهایی مانند فضلی با دنیای مدرن و کمی بعد بزهکاری مسألهای است که از خون شد فیلمی ضدانسانی میسازد.
شخصیتهای محوری فیلم یا به تعبیر کیمیاییدوستان قهرمانان آثار او، وقتی به انتها میرسند و در مقابل قطب منفی داستان راهی به پیش نمیبرند، به قبیحترین شکل ممکن دست به چاقوی ضامندار برده و راهحل عقدهها و ناکامیهایشان را در چاقوکشی و قتل مییابند.
فیلم خون شد با نمایی تعقیبی از سایهی لرزان مردی بر کرکرهی چند مغازهی بسته آغاز میشود و فضلی میآید تا به قول فیلمساز چراغهای خانه را روشن و دوباره خانواده را دور هم جمع کند. اما کدام خانه و کدام خانواده؟ فیلمنامهی خون شد انگار از سر بیحوصلگی زایدالوصفی نوشته شده که برای فهم و پذیرش سادهترین و بدیهیترین موضوعات در آن نیاز به وام گرفتن برخی معانی و تعابیر از سایر فیلمهای کیمیایی هستیم تا بتوانیم برای این داستان سرشکل و معنا و مفهومی بتراشیم.
مثلا خواهر معتاد مورد سوءاستفاده قرار گرفته آشکارا ما را یاد «سربازان جمعه» میاندازد و برادر محبوس در آسایشگاه هم که از اعتراض به این فیلم الصاق شده است. چنین شخصیتهایی را میتوان الصاقی خواند؛ زیرا در قصه پرداخت مناسبی به آنها وجود ندارد و برای فهم کارکردشان نیاز به توجه به آثار قبلی کیمیایی است و چنین امری خلاف اصل ابتدایی و پذیرفته شدهی «هر فیلم میبایست جهان خاص خود را داشته باشد» به نظر میرسد. پس از رسیدن فضلی به خانه گذشته و مرام و مسلک او، وضعیت پدر، نامادری و خانه تنها در چند تکگویی و دیالوگ مطرح میشود و تا انتهای فیلم هیچ خبری از ساختِ تصویریِ این شخصیتها و خانه، بهعنوان نقطه ثقل داستان و زیرمتن فیلمنامه، نیست. وقتی خانوادهای ساخته نشود، دغدغهای مطرح نشود و با شخصیت اصلی ملموسی مواجه نباشیم، خیال همراهی مخاطب با داستان از اساس اشتباه است.
داستان فیلم خون شد برداشت آزادی از رمان «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند» نوشتهی مسعود کیمیایی است
کیمیایی در دورهی نخست فیلمسازی و چند فیلم موفقاش پس از انقلاب بیش از اینکه حرف بزند، نشان میدهد و این دلیل مقبولیت «قیصر»، «گوزنها» و «سرب» در میان دوستداران اوست. مثلا در قیصر قهوهچی برای همدردی با قیصر رادیو را خاموش میکند تا ناراحتی و منگی او را بهتر درک کنیم یا آنجایی که در سرب، نوری عکس همسرش را از چشم اغیار مخفی میکند، رفتار وی به ساختار و ساختمان فیلم سامان میدهد، اما متأسفانه در خون شد نه تنها خبری از این ریزهکاریهای جالب توجه نیست، بلکه مهمترین سکانسهای فیلم به دمدستیترین حالت ممکن نوشته و اجرا شدهاند.
برای نمونه سکانس کشته شدن شوهر خواهر توسط فضلی را به خاطر بیاورید؛ فضلی و مرد را در نمایی توشات (دو نفره) میبینیم و دوربین آنها را تعقیب میکند، سپس قهرمان داستان چاقوی ضامندارش را باز میکند و درست در لحظهای که هیجان و اضطراب ایجاد میشود، به طرز غیرقابل فهمی دو شخصیت وارد اتاقی میشوند و همه چیز از چشم مخاطب مخفی میماند! در ادامه نمایی از پنجره و دست فضلی را داریم که مثلا چاقو میزند و دست آخر به درون اتاق میرویم و مرد خونین در حال احتضار و فضلی در نماهایی متوسط به تصویر کشده میشوند که در آن لحظات مخاطب گیج میشود؛ چون نمیداند از این صحنه باید چه حسی بگیرد و اصلا چه اتفاقی افتاده است! ماجرا زمانی بدتر میشود که فضلی «نجاتبخش» با لحنی مصنوعی که بیشتر شبیه کاریکاتوری زشت از قهرمانهای این چنینیست و میزانسنی پیش پا افتاده به زن معتاد نجاتیافته حاتمبخشی میکند! این سکانس را قیاس کنید با سکانس قتل آبمنگلها یا کشتار در کشتارگاه فیلم قیصر با آن دکوپاژ و تدوین موازی میان ذبح گاوها و آدمکشی که حداقل میتوان ذوق و تلاش کارگردان را در آنها دید.
در خون شد سیر پیشروی فیلمنامه غیرمنطقی و ناشیانه است. قصه به گونهای نوشته شده که در هر فصل چند سکانس تنها برای عکسالعملهای کلامی قهرمان وجود دارد و غیر از آن هیچ کمکی به گسترش جهان اثر یا فهم بهتر داستان نمیکنند. برای نمونه میتوان به سکانس اضافی شکستن دست پدر اشاره کرد که از چهارچوب کلی فیلم بیرون میزند. لحن چندپاره و بیمنطق فیلم هم از دیگر عواملی است که از حد و حدود فیلم (اگر حد و اندازهای داشته باشد) بارها خارج میشود. کیمیایی در دل درامی که تلاش میکند رئالیستی و تعمیمپذیر و اندکی تأویلپذیر باشد به یکباره در حیاط تیمارستان ارکستر راه میاندازد و پای دکتر کمیکگونهای را به داستان باز میکند تا بر بار باورناپذیری و تصنعی بودن داستانی که داعیهی جدیت دارد، بیفزاید.
از جهتی دیگر دگردیسی و تطهیر شخصیتها هم خندهدار و غیرقابل درک است. در فیلم چه نشانه، توضیح یا دلیلی دال بر موافقت آنها با تغییر و اصلاح وجود دارد؟ بازی بازیگران هم در فاصله گرفتن مخاطب از این شخصیتها و داستان بیتأثیر نیست. بازی غلو شده و بد نسرین مقانلو اعصاب بیننده را خرد میکند و بازی خارج از اندازهی لیلا زارغ در نقش فاطی هم بیش از آنکه یک معتاد به ته خط رسیده را در مقابلمان قرار دهد، شبیه به زنهای حراف و منفی کلید اسرار است که به طرفهالعینی دگرگون میشوند. همانطور که نامادری با دیدن فرضی عبوس و خسته، بعد از سالها یادش میافتد باید در مقابل ظلم پدرسالار خانواده قیام کند و این قیام برونریزانهی سطحی با چه دیالوگهای زنستیزانهای که همراه نیست.
بازی سعید آقاخانی در فیلم خون شد با نقشآفرینی بازیگران ممتاز قهرمانهای محبوب کیمیایی فاصلهی زیادی دارد
زنان داستان اساسا ابژههایی بیکار و سردرگم هستند که امید به کرم و لطف فضلی دارند. البته چنین نوع نگاهی به زنان در سینمای کیمیایی تازگی ندارد و در سایر آثار او از جمله گوزنها و قیصر هم میتوان ردی از این زنان شوریده بخت و ناتوان پیدا کرد که فیلمساز آنها را یا در مقام سوژهای جنسی میبیند که گاهی مورد سوءاستفاده قرار میگیرند همچون مواردی که در بالا و این فیلم اشاره شد یا فاطی و اعظم که صفت بارز آنها جنسیتشان است، یا موجوداتی بیکفایت هستند که حتما نیاز به آقابالاسر دارند، حتی اگر مردشان معتاد، بیخاصیت و خشن باشد، مثل گوزنها. شاید الان زمان مناسب آن فرا رسیده که در ابتدای دههی جدید و پیش از نمایش فیلم «خائنکشی» که اساس داستان آن بر خیانت و جنسیت بنا شده، به دور از جانبداری تعصبی نگاهی به سیمای همیشه تحقیر شده زنان در سینمای مسعود کیمیایی بیندازیم.
خون شد چلواری چهل پاره است که پایانبندی مشمئزکنندهاش حکم تیر خلاص بر پیکر ناهمگناش را دارد. فیلمساز بهجای آنکه تشویش و درگیری را در میزانسن، بازی بازیگران و جای دوربین جستوجو کند، یک نزاع فرمایشی را به تصویر میکشد که مثلا نزاع طبقاتی است و لابد میبایست در سقف کوتاه زیرزمین مجتمع هم به دنبال نشانههایی از تأليف و ارجاع (بخوانید کپیکاری) از سایر فیلمهای کیمیایی بگردیم. واقعا تصور فیلمساز از اختلاف طبقاتی، درگیریهای اجتماعی و شعلهور شدن خشم از جانب فرودستان به سمت ملاکین نالایق و رذالهها اینچنین باسمهای و سطحی است؟ اگر چنین نیست، چرا خون شد نمایانگر چنین وسعت دید و نوع نگاهی است؟ بر فرض کیمیایی در این فیلم بخواهد فساد را به شکلی فراواقعگرایانه و فراتر از زمان حال نشان دهد، آیا پیش از این کار نباید اصل فساد، منبع اصلی ظلم و زمینه و بستر تباهی را در فیلم شرح داد که به تصویری قابل تسری برسیم؟
در مجموع از هر زاویه و با هر نگرشی به فیلم خون شد نگاه کنیم با اثری ضعیف و غیرقابل دفاع مواجه هستیم که از اشکالات عدیدهای در فیلمنامه و کارگردانی رنج میبرد. امیدواریم دیگر شاهد فیلمهایی مثل خون شد نباشیم؛ زیرا چنین آثاری حتی به ارزش و اعتبار کیمیایی در نظر هوادارنش هم لطمه میزند.