بازگشت همه بسوی اوست حتی من، آقا اسفندیار. من این مطلب را قبل از مرگ نوشتم و به آقامحسن دادم و گفتم بعد از مرگم بسوزونش. ولی از اونجائی که توقیف مغز آقامحسن را خورده و به بشریت بیشتر از بشر اهمیت میده این متن را چاپ کرد. ولی شما نخونیدش و به مُرده ها احترام بگذارید قبل از اینکه مثل اونا بشید.
اولین بار سال ۷۸ بود که آقامحسن را تو قبرستون سِدِه دیدم که یک دوربین به چشمش چسبونده بود و وقتی من رفتم جلویش سرش را بالا آورد که غر بزنه که انگار سوفیالورن را دیده و زل زد به چشمهایم! و منِ پیرمرد که راستی راستی خجالت کشیده بودم کلاه نمدی ام را پائین آوردم و با عصبانیت گفتم کی اجازه داده تو قبرستون من فیلم برداری؟! ولی آقامحسن همونطور میخ نگاهم کرد و گفت: شما چکاره ای؟ که گفتم مُرده شور (از کلمه مرده شوی بدم می آید) و بعد اومد نزدیکتر و تو چشمهایم نگاه کرد و یکباره بهم پیشنهادی داد که حتی آل پاچینوی پدرخوانده هم نمی تونست ردش کنه، و من قبول کردم که تو فیلمش بازی کنم و شد فیلم کوتاه دستهای سنگی.
آقامحسن با همین فیلم کوتاه نصف جشنواره های فیلم کوتاه دنیا را گشت ولی من را با خودش نبرد البته درسته من نمیخواستم پاسپورت بگیرم ولی دلیل نمیشه که اون معرفت نداشته باشه! بعد باهاش قهر کردم تا اینکه سال ۸۲ یک پیشنهاد دیگه داد که خود مارلون براندوی کبیر هم نمی تونست ردش کنه و اون بازی تو یک فیلم بلند بود که شد خواب تلخ و آقامحسن باهاش رفت جشنواره کن و دوتا جایزه گرفت و بعد هم چهل تائی جشنواره رفت و نصف دیگه دنیا را گشت و خبرهایش را تلفنی میداد یا می اومد تو قبرستون می گفت. خدا بخواهد کلی جایزه گرفتیم و خیلی آدم حسابی های سینما از من تعریف کردند از منتقدهای لوموند و فیگارو و کایه دوسینما تا میکلوش یانچو و الکساندر پین و جورج کلونی و آنجلو پولوس. حیف که اون وقتا اینترنت و فضا مجازی نبود که خبرهایم زود بیاید بیرون که منم بشوم سلبریتی. البته آقامحسن همیشه میگفت آقا اسفندیار تو شاه سلبریتی سینمای مستقلی. تو تنها مرده شور جهانی که فیلمت انگیزه جوانهای سینمای ایران شد و امیدوار شدند که جریان فیلم های بین المللی ایران فقط از تیم سینماگران استاد کیارستمی و آقای مخملباف نیست.
راست میگه پس برای همین این دو استاد سینما از خواب تلخ من خوششون نمی اومد! ولی این دلیل نمیشه که من عاشق کلوزاپ و خانه دوست کجاست؟ یا ناصرالدین شاه آکتور سینما و دستفروش نباشم. چون من آقا اسفندیارم!
راستی مگه قرار نبود نامه من را نخونید ولی حالا که تا اینجا را خوندید بگویم که وقتی فهمیدم من اینقدر برای نسل جدید سینما مهم و تاثیرگذار بودم دماغم پر از باد شد و دیگه کم کم مرده شوری را کنار گذاشتم و حتی آقامحسن را هم تحویل نگرفتم تا اینکه شنیدم خواب تلخ قراره بره اسکار و هول هولکی بهش زنگ زدم که بگویم این دفعه دیگه پاسپورتم را میگیرم و حتی شاید پاپیون هم بزنم ولی آقامحسن عصبانی بود و گفت آقااسفندیار زیرآبمون را زدند که فیلم رفیق شون بره اسکار! من بهش گفتم: آقا محسن اسکار رفتنی است به سینما فکر کن! و آقامحسن رفت سراغ اکران خواب تلخِ من ولی نمی دونم به چه جرمی توقیف شد؟! بعد فیلم آتشکار را ساخت که من را بازی نداد و اونم توقیف شد و پخش کننده ای که تو خواب تلخ عالی بود این دفعه بهش خیانت کرد و با دولت وقت، مهرورزی کرد و آقا محسن فیلم آشغالهای دوست داشتنی را ساخت که بخاطرش سکته مغزی کرد ولی اونم توقیف شد و خلاصه بعد از دوازده سال بدبختی کشیدن، تو پائیز سال ۹۴ زنگ زد و گفت آقا اسفندیار خواب تلخت از توقیف در اومد!
وقتی تو آنونس خواب تلخ بازی کردم همه می خندیدند که آخه کی برای فیلمش آنونس فیلمبرداری میکنه؟! و من گفتم آقا اسفندیار! و وقتی سیمرغ بهترین آنونس را از جشنواره فجر گرفتم آقا محسن گفت یک پیام بده که تو یک متن نوشتم: هیات انتخاب جشنواره فجر سال 82 که گفتید خواب تلخ ضعیفه و بازیگرش ترسناکه و وسط فیلم پاشدید رفتید! اسم همه تون را تو کَفنم می نویسم! اعضای کمیته اسکار سال ۲۰۰۶ اسم شما را هم تو کفنم می نویسم. مدیر ارشاد که گفتی خواب تلخ توهین به ... است و بقیه مدیرها را ترسوندی، اسم همه شما را تو کفنم دارم که اون دنیا ازتون بپرسم چرا این کار را با فیلمم کردید؟!
من که مُردم و رفتم ولی خدائی بازی من تو خواب تلخ بهتر بود یا بهترین بازیگر جشنواره فجر سال ۸۲ و حتی ۸۳ ؟ ولی نمیدونم چرا آقامحسن این پیام من را چاپ نکرد شاید چون آخرش جشنواره فجر را نفرین کردم که ایشالا اولین سالی که من مُردم و نیستم (که همین سال ۱۴۰۰ است) بدترین و سوت و کورترین دوره جشنواره باشه. البته بدتر از جشنواره های پاستوریزه و فوق محافظه کارانه ۹۳ و ۹۶ و ۹۸ که نمیشه.
بگذریم من که الان مُردم و نیستم ولی خدا رو شکر میکنم که خواب تلخم پرفروشترین فیلم هنر تجربه سال ۹۴ شد و مردم نشون دادند به پیرمرد بازیگری که شور قلبش را نشون میده و اون را بازی نمیکنه، احترام میگذارند.
آخر فیلم خواب تلخ من خودم را تو مرده شورخونه شستم و کفنم را پهن کردم و توش خوابیدم و چون حوصله انتظار کشیدن برای آمدن عزرائیل را نداشتم آقا محسن گفت یک سیگار تو کفن بکش و اون بهترین سیگاری بود که تو عمرم کشیدم و حالا که نیستم دلم برای اون تنگ میشه.
ولی یک رازی را بهتون بگویم من آقا اسفندیار تو خواب تلخ مُردم ولی اون مرگ سینمائی تولد من بود برای یک عمر جاودان. من زنده ام تا وقتی که دستهای سنگی و خواب تلخ و حتی آنونس خواب تلخ هست. من آقا اسفندیار، با مرگ در سینما عمر جاودان پیدا کردم و برای همین، ظلم هائی که به من و خواب تلخ شد را بر خلاف آقا محسن، هم می بخشم، هم فراموش میکنم، چون من آقا اسفندیارم!
آقا محسن این نوشته را خوندی و نسوزوندی. حالا پاشو اشکهات را پاک کن و یک نفس عمیق بکش. کارگردان که گریه نمی کنه! آقا اسفندیار دیگه نیست ولی سینما هست و یاد و خاطره من تا ابد با توست. من سلبریتی خصوصی تاریخ سینمای تو هستم. پاشو یک تکونی به خودت بده که بعد از نه سال یک فیلم جدید بسازی.
یک تسلیت هم به سینمای ایران بگو و به سینمای مستقل و به مردم خمینی شهرِ اصفهان یا به قول قدیمی ها همایونشهر یا به قول خودت سِدِه یا بقول باستانی ها سه دژ. مطمئن باش همه از مرگم ناراحتند حتی اونائی که دوازده سال توقیفم کردند و اونائی که کمکشون کردند. ولی خدا همه ما را رحمت کنه، بگو آمین.
محسن امیریوسفی
۲۹ آذر ۱۴۰