مهدی رزاقی طالقانی (پژوهشگر اجتماعی) در یادداشتی بر فیلم بیمار انگلیسی مینویسد: این فیلم عاشقانهای حماسی و هوشمندانه است که احساسات و تأملاتی عمیق را در بیننده برمیانگیزد و مخاطب مدتها بعد از تیتراژ پایانی به این موضوع میاندیشد که جنگ با آن همه لغات مقدسگونهای که پیرامونش ساختهاند، هیچگاه نخواهد توانست در برابر مفهومی چون عشق و «فراوطنی زیستن» بایستد.
(عملیات نفوذ در ۲ متر و ۲۹ سانتیمتر از خاک فرانسه)
در ماه می سال جاری میلادی در خبرها آمد که کشاورز مرزنشین بلژیکی، برای سهولت تردد تراکتورش، با جابهجایی علامت مرزی کشورش با فرانسه، نزدیک بود سهوا باعث جنگ شود؛ شاید اگر همین صد سال پیش بود، این جنگ رخ داده بود. مگر جرقه جنگ جهانی اول، با بیست میلیون کشته، چگونه زده شد؟ گاوریلو پرنسیپ، ملیگرای صرب، آرشیدوک فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش و همسرش را در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ میلادی ترور کرد. پادشاه کلهشق صربستان عذرخواهی نکرد و جنگ به پا شد و ۱۷ میلیون کشته و ۲۰ میلیون نفر زخمی و معلول شدند، به همین سادگی.
کافی بود خبرنگار قلمفروشی به همین کشاورز سادهدل روستای ارکلین، در جنوب بلژیک، در روزنامهای عنوان «جاسوس» بدهد و همچنین بر جابهجایی یک تخته سنگ دویستساله نام «عملیات نفوذ» بگذارد که در ۲ متر و ۲۹ سانتیمتر از کشور فرانسه اجرا شد. همین کافی بود تا جنگی رخ بدهد و مردمانی بمیرند و بسوزند و… و اینگونه است که «جنگ» حاصل یک خشاب پر از لغت است که مرز یکی از مهمترین کلید واژههای آن است.
سکانس دوم:
(کشور واقعی ما هستیم)
- «از کجا میآیی؟»
- «چه فرقی دارد؟»
- «در جنگ، اینکه از کجا آمدهای، اهمیت زیادی پیدا میکند.»
- «کشورهای واقعی ما هستیم نه مرزهایی که بر نقشهها ترسیم شدهاند با نامهای مردان صاحب قدرت.»
- «میدانم، میدانم که خواهی آمد و مرا با خود خواهی برد. میخواهم با دوستانمان قدم بزنم بر زمینی که مرزهای سیاست آنها را قطعه قطعه نکرده است.»
- «چه زمانی خیلی خوشحالی؟»
- «الان.»
- «چه زمانی خیلی ناراحتی؟»
- «الان.»
این جملات دیالوگهایی ماندگار از فیلم «The English Patient» است که مفهوم جنگ را به چالش جدی میکشاند و چاشنی این جنگستیزی نیز در مفهومی با نام «عشق» نهفته است که آنتونی مینگلا فقید آن را به نحو چشمنوازی به تصویر کشیده است. …
جنگ مفهومی ممنوعه است که قبح آن از میان رفته است. این قبحِ بر باد رفته از سرِ تکرار جنگ و کشت و کشتارهای هر روزه در تاریخ نیست؛ بلکه از تولید مفاهیمیست که دولتها، جنایتکاران و البته سیاست از بطن آن بیرون کشیدهاند تا هر روز بتوانند به بهانه جسارت به واژهای مقدس، به خونبازی بپردازند.
لغتهایی آنقدر مقدس که در میانه همین یادداشت هم نباید به صلح و صلحگرایی آلوده شوند که در این صورت نویسنده مستحق تأدیب خواهد شد. به هر صورت در طول تاریخ، واژهها توسط سیاست به خدمت فرهنگ جنگافروزی درآمدهاند و به جنگها مشروعیت بخشیدهاند و تا این لغتها هستند، جنگ پشت جنگ خواهد آمد.
کانادا، ایتالیا، هند و انگلیس استانهای کشور عشقاند.
داستان «The English Patient» در خلال جنگ جهانی دوم رخ میدهد؛ خلبان گمنام، ریف فاینز، دچار حادثه میشود و در شمال آفریقا سقوط میکند. او که به سبب زخمهای هولناک و شوک روانی ناشی از سقوط، نام خود و گذشتهاش را به یاد نمیآورد، با نام «بیمار انگلیسی» به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده میشود. در ایتالیا پرستاری کانادایی به نام هانا (ژولیت بینوش) با اجازه سرپرست بیمارستان او را در صومعهای در ایالت توسکانی بستری و از او مراقبت میکند تا بتواند در آرامش به استقبال مرگ برود. هانای کانادایی در صومعه متروکه به بیمار انگلیسی، فارغ از مرزها و جنسیتها وهای و هوی جنگی که سیاستمداران به راه انداختهاند، مورفین تزریق میکند، کتاب مورد علاقهاش از هرودوت را میخواند و تلاش میکند خاطراتش را بازگرداند. با پیدا شدن سر و کله کاراواجیو که خود را وابسته به متفقین و از مبارزان نهضت مقاومت ایتالیا معرفی میکند و همچنین ستوان سیکِ هندیتبارِ مینیاب به نام کیپ سینگ زندگی هانا و بیمار انگلیسی در صومعه دگرگون میشود. روزی که کاراواجیو و هانا درباره نوشتههای هرودت بحث میکنند، خلبان انگلیسی گذشتهاش را به یاد میآورد که در خلال جنگ دچار عشقی ممنوع شده بود و…
«بیمار انگلیسی» بهترین عاشقانه متأخر تاریخ سینماست با دیالوگهایی پر از درد:
How long is a day in the dark, or a week?
روز یا هفته در سیاهی چقدر طول میکشد؟
The fire is gone now, and I'm horribly cold
حالا آتش خاموش است و من بسیار سردم.
I really ought to drag myself outside but then there would be the sun-
در واقع باید خودم را به بیرون بکشانم، آنگاه خورشید خواهد بود.
I'm afraid I waste the light on the paintings and on writing these words
افسوس که نور را برای نقاشیها و نوشتن این کلمات هدر میدهم.
, We die
میمیریم،
We die; we die rich with love and tribes,
میمیریم، میمیریم، غنی از عشق و جماعت.
, Tastes we have swallowed
تجربههایی که بلعیدهایم
Bodies we have entered and swum up like rivers,
پیکرهایی که وارد شدهایم و چون رود پیش رفتهایم،
Fears we have hidden in, like this wretched cave
ترسهایی که در آن نهان کردهایم، مثل این غار متروک.
، I want all this mark on my body
میخواهم همه اینها بر پیکرم نقش ببندد.
, We are the real countries
کشورهای حقیقی مائیم،
, Not the boundaries drawn on maps with the names of powerful men
نه مرزهای کشیدهشده بر نقشهها با اسامی مردان مقتدر.
، I know you will come and carry me out into the palace of winds
میدانم که میآیی تا مرا به قصر بادها ببری،
That «s all I» ve wanted, To walk in such a place with you, with friends, on earth without maps
تنها چیزیست که خواستهام، با تو قدم زدن در چنین مکانی، با دوستان، در جهانی بدون مرز.
The lamp's gone out and I am writing in the darkness
اکنون چراغ خاموش شده و من در تاریکی مینویسم…
یک پایان باز:
بیمار انگلیسی محصول سال ۱۹۹۶ میلادی عاشقانهای حماسی و هوشمندانه است که احساسات و تأملاتی عمیق را در بیننده برمیانگیزد و مخاطب مدتها بعد از تیتراژ پایانی به این موضوع میاندیشد که جنگ با آن همه لغات مقدسگونهای که پیرامونش ساختهاند، هیچگاه نخواهد توانست در برابر مفهومی چون عشق و «فراوطنی زیستن» بایستد. میل شدید مخاطب به تجربه دوباره تمام احساساتی که فیلم خلق میکند، از انسانیت تا پرهیز از غلتیدن در دام سیاستمداران و لغتسازان جنگ تا مدتها پس از تماشای بیمار انگلیسی با مخاطب همراه است و از این حیث، فیلم موفقیتی در ساختار تلاشهای جنگستیزانه است.